رخدادی ماندگار ، گفت وگو با برادران محمدی، بنیان گذاران خبرنگارانیی که در آستانه بورس است

به گزارش وبلاگ انجمن ما، به نقل از ماهنامه عصر تراکنش: برادران محمدی معتقدند که با یک میلیون تومان می توان یک سایت خرید اینترنتی کوچک راه انداخت. تنها چیزی که سهم بازار را برای هر کسب وکار معین می نماید، کیفیت ارائه خدمات است. مشتریان اینترنت با یک کلیک می توانند از یک فروشگاه اینترنتی به فروشگاه دیگر سوئیچ نمایند.

رخدادی ماندگار ، گفت وگو با برادران محمدی، بنیان گذاران خبرنگارانیی که در آستانه بورس است

عبارتی در میان ما ایرانیان وجود دارد به این مفهوم که آبرو ذره ذره جمع می گردد. آبرو کلمه انتزاعی است و بسیار قابل تفسیر. اگر با تسامح آن را معادل مورد اعتماد قرار دریافت در نظر بگیرم، هم فهمش آسان تر می گردد و هم متوجه می شویم که عجب عبارت درستی است. برای مورد قبول شدن و برای بلندمدت اندیشیدن باید ذره ذره اعتماد دیگران را جلب کرد.

کاری که وبلاگ انجمن ما در این چند سال کرد و خانه به خانه برای خودش اعتبار و آبرو خرید. وبلاگ انجمن ما فناوری را بر بستر ارزشی از گذشته تلفیق کرد و امروز بعد از یک ونیم دهه می بینیم که تلفیق این دو، آن هم در جامعه ای که در ابتدای امر حتی در داشتن مهم ترین ابزار مواجهه با وبلاگ انجمن ما، یعنی اینترنت فراگیر و پرسرعت دچار ضعف اساسی بود، جواب داده است.

در جامعه ای که سرمایه اجتماعی اعتماد در آن خیلی بالا نیست و هنگام خرید کالا حتماً باید آن را لمس و از نزدیک نگاه نمایند، وبلاگ انجمن ما شدن جهت راحتی نبوده است. هرچند برادران محمدی، بنیان گذاران این استارت آپ می گویند که قصدی برای فرهنگ سازی نداشتند و اساساً وبلاگ انجمن ما را یک رخداد می دانند، اما هیچ رخدادی هم بدون داشتن ایده پیشرفت، مدیریت و سازمانی منسجم ماندگار نخواهد شد. در ادامه این فرایند امروز وبلاگ انجمن ما در آستانه بورسی شدن واقع شده است. در میان نام شرکت هایی که حتی در تلفظ نام سهم شان هم همه اختلاف دارند، وبلاگ انجمن ما یکی از مشهورترین های خواهد بود که پا به بورس می گذارد.

فرایند وبلاگ انجمن ما شدن، از صفر تا به امروز که در آستانه بورسی شدن است، می تواند الگویی برای جریان استارتاپی باشد. بلندمدت فکر کردن، کار سخت، تعامل مبتنی بر احترام و ارزش برای مخاطب و بسیاری چیزهای دیگر که ما نمی دانیم، می تواند به معنای واقعی سرمشقی برای بی شمار استارت آپ هایی باشد که از همه اینها تنها سودای عظیم شدن را دارند. ما چندی پیش فرایند رسیدن به آستانه بورس را با سعید محمدی، رئیس هیئت مدیره و حمید محمدی، مدیرعامل وبلاگ انجمن ما به گفت وگو نشستیم. آنچه به نظر من رسید، بورسی شدن وبلاگ انجمن ما برای آنها برنامه و هدفی روتین در کنار دیگر برنامه و اهداف شان است. هم خطرات تن دادن به این بازار را می شناسند و هم می دانند دقیقاً از این ورود چه می خواهند.

از آزمون وخطا تا کسب تجربه

وبلاگ انجمن ما را می توان یکی از پیروز ترین تجربه های بومی سازی تفکر در ایران به شمار آورد. موضوع ترجمه ـ تفکر اهمیت زیادی دارد. به خصوص امروز که دچار نوعی امتناع فکری شده ایم، همه می پندارند باید همه فکرها را نعل به نعل ترجمه و استفاده کرد؛ نه اینکه به سمت فراوری فکر برویم. درباره وبلاگ انجمن ما، نوعی انطباق پیروز تفکر خارجی را شاهد هستیم. گرچه در سیاست، اقتصاد و توسعه همواره انطباق تفکرهای خارجی با جامعه ایرانی شکست خورده، اما تجربه وبلاگ انجمن ما تا به امروز پیروز از آب درآمده است.

شاید فرایندی که شما طی نموده اید، در جاهای دیگر فرهنگ ما نیز به کار بیاید. وقتی شما وبلاگ انجمن ما را راه انداختید، ما در حوزه خرید آنلاین معضلات اساسی زیادی داشتیم که مهم ترین آن فقدان تفکر خرید آنلاین بود؛ نداشتن اینترنت پرسرعت و هزاران مشکل دیگر نیز مزید بر علت می شدند. شاید اگر کسی اکنون بخواهد از نو شروع کند، هیچ کدام از آن مسائل را نداشته باشد. شما اولین بنیان گذاران خرید آنلاین به معنای واقعی آن در کشور بودید. آیا می دانستید فرهنگ و تفکر خرید دیجیتالی و اینترنتی در کشور نداریم و برای دستیابی به اهداف باید برنامه ای برای جا انداختن این فرهنگ داشت؟

حمید محمدی: تمام کسب وکارهای عظیم که امروز در دنیا می بینید از روز اول شکل گیری، پدیده دیگری بوده و بنیان گذارانش به رفع احتیاجهای دیگری می اندیشیدند، اما در جهت رشد تغییر ماهیت داده اند. وبلاگ انجمن ما نیز به همین شکل بود. در ابتدای کار با دیدگاه متفاوتی فعالیت می کرد، ولی بعد از مدتی که کسب وکارمان سروشکلی گرفت، در روینمودهایمان تغییراتی به وجود آمد. طبیعی است چشم اندازی که امروز جلوی چشم مان است، با سال های پیش متفاوت است.

سعید محمدی: وبلاگ انجمن ما صدها و هزاران روش را آزمون وخطا نموده که همه آنها لزوماً پیروز نبوده اند.

حمید: اصلاً ماهیت کسب وکارهای استارت آپی، فناوری محور، یا هر اسمی که رویشان بگذارید، کسب تجربه، آزمون وخطا یا سعی و خطاست. ما نیز همین طور بودیم. در روزها و ماه های اول که کار ما داشت شکل می گرفت، به این می اندیشیدیم که به یک احتیاج واقعی که البته احتیاج شخصی خودمان هم بود و خلاء آن را کاملاً لمس نموده بودیم، پاسخ درستی بدهیم. ما می خواستیم کسب وکاری را یاد بگیریم و راه بیندازیم. در حقیقت ما به دنبال کسب وکار پایداری بودیم که برای دهه ها بماند. اصلاً نمی گویم ما دهه های جلوتر را می دیدیم، ولی می دانستیم که باید در این جهت کیلومترها جلو برویم.

سعید: رویکرد کوتاه مدت هم نداشتیم که فرضاً یک کسب وکار را شروع کنیم و طی دو، سه سال یا چهار سال به نقطه ایدئال برسد. از ابتدا می دانستیم که دهه ها کار داریم؛ آجر روی آجر می گذاشتیم تا ساخته گردد.

حمید: واقعیت این است که ما ازهمان اولبه فرهنگ سازی فکر نمی کردیم. پاسخ درست به احتیاج واقعی بازار، خود به خود فرهنگ را به وجود می آورد. اگر ما بدانیم که مشتری چه می خواهد، مسئله اش چیست و راه چاره درست برای او چیست، عین فرهنگ سازی به حساب می آید. قطعاً یکسری مشتریان و همکاران در شروع به سمت ما می آیند و به تدریج خود را با آنها انطباق می دهیم تا افراد بیشتری درگیر شوند و در نهایت کسب وکاری که می سازیم، خود یک فرهنگ و پدیده اینترنتی باشد.

سعید: البته اوایل خیلی بازخورد می گرفتیم، به خصوص زمانی که ایده وبلاگ انجمن ما و سایت اولیه وبلاگ انجمن ما را با محصولات و دسته های محدود راه انداختیم. خیلی ها وقتی می پرسیدیم که آیا مردم حاضر می شوند کالای سرمایه ای و گران قیمت را به صورت اینترنتی بخرند یا نه؛ آن هم در سال 1385 که دسترسی به اینترنت پرسرعت رواج چندانی نداشت، عده ای می پرسیدند که آیا سایر زیرساخت های لازم برای فروش آنلاین هم موجودند؟

مثلاً ما در ایران یوپی اس، فدکس، دی اچ ال و امثالهم را برای پشتیبانی لجستیک نداشتیم. دیتاسنترهای ایران هم قوی نبودند که از کسب وکارهای اینترنتی حمایت نمایند. ضعف زیرساخت ها برای ما موانعی ایجاد می کرد و خودمان را نیز به تردید می انداخت، ولی احساس می کردیم در جهتی افتاده ایم که می توانیم قدم به قدم راه چاره های درست را با آزمون وخطا بیابیم و اگر یک روش جواب ندهد، راه چاره دیگری را در پی بگیریم.

حل یک احتیاج واقعی

وقتی آمازون این کار را شروع کرد، در کانتکستی قرار داشت که یکسری امکانات و الگوهای پیشین در اختیارش بود که به این شرکت یاری می کرد؛ مثل سرمایه اجتماعی. یا اینکه رگولاتور در آمریکا اجازه خرید آنلاین را به مردم عادی می داد، اما در سال 1385 کمتر از الان سرمایه اجتماعی و اعتماد وجود داشت و افراد به سختی می پذیرفتند که اول پول بپردازند و سپس کالا را تحویل بگیرند. شما به آمازون و یکسری کسب وکارهای مشابه می اندیشیده اید که از آنها الگو بگیرید. آیا به این هم فکر کردید که آیا بسترها و زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی لازم را در کشورمان داریم یا نه؟

حمید: زمانی که ما داشتیم وبلاگ انجمن ما را راه می انداختیم، سال 1385، شناخت اندکی از آمازون داشتیم و الگوبرداری نکردیم؛ فقط یک احتیاج را شناختیم و به دنبال رفع آن رفتیم. اعتقاد قلبی داشتیم که کاری که انجام می دهیم، پاسخ به احتیاجی واقعی است.

سعید: یعنی بیش از آنکه الگوی پیروزی را از جای دیگر بیاوریم که در ایران عمل کند، می خواستیم یک احتیاج واقعی را که با گوشت و پوست و استخوان حس می کردیم، با راه چاره هایی که در ذهن مان داشتیم، رفع کنیم. بعضی جاها بنچمارک هم می کردیم. برای مثال شکل گیری اسنپ در ایران داستانی کاملاً متفاوت با شکل گیری وبلاگ انجمن ما داشت. البته من داستان شکل گیری اسنپ را نشنیده ام، ولی حدس می زنم بنیان گذاران این کسب وکار مدل کسب وکاری اوبر را که در بسیاری از شهرهای عظیم دنیا پیروز بوده و همه جا پیروز بود، در ایران پیاده سازی کردند.

برای اسنپ صرفاً جاانداختن فرهنگ از پیش شناخته شده چالش ساز بوده، اما ما در سال 1385 این موقعیت را نداشتیم. آمازون را کمتر می شناختیم و در رادارمان نبود؛ فقط احتیاج را احساس می کردیم و می خواستیم که به رفع احتیاج با روش خودمان پاسخ دهیم.

حمید: در واقع ما دو جوان 26ساله بودیم که خارج نرفته بودیم.

سعید: این طور نبود که فرضاً در استنفورد درس خوانده باشیم و استادان آنجا برایمان از مدل ها و استراتژی های کسب وکار آمازون بگویند.

حمید: این طور نبود که بهترین الگوها را بشناسیم و بدانیم که مدل های کسب وکاری روز دنیا در حوزه فروش آنلاین کدام اند. فقط خودمان احتیاج را شناختیم، چون چند ماه قبل از آن به مسئله ای برخورد نموده بودیم و بعدها فهمیدیم احتیاج در جامعه وجود دارد. ما دیدیم بسیاری از کالاهایی که در بازار وجود دارد، برای مشتری ناشناخته است و در خصوص تعیینات و کارنمودهای آنها به درستی جایی شرحی داده نشده و همه راجع به آنها صحبت می نمایند؛ در حالی که هیچ کس اطلاعات درستی ندارد و به فروشندگان هم نمی گردد اعتماد کرد.

راه چارهی وجود نداشت و در نتیجه باید فکری می کردیم. آن زمان که ماشین های بنزین سوز آمد یا هنگامی که آمازون شکل گرفت، یا هر پدیده دیگری که دنیا را تغییر دادند، طبیعی است که همه شرایط مهیا نباشد یا مردم حاضر نباشند به محصول و راه چاره اختراع شده اعتماد نمایند. یعنی چندان عجیب نیست که یکسری سؤالات بی جواب برای همه پیش بیاید.

روز اول که فیس بوک معرفی گردید، خیلی ها از خودشان می پرسیدند چرا باید اطلاعات شخصی خود را وارد یک سایت کنم؟ چرا دوستان خود را اینجا لینک کنم و شبکه بسازم؟ در حالی که بعدها فیس بوک به یک احتیاج بدیهی بدل شد و همه می گفتند باید در فیس بوک اکانت داشته باشیم؛ وگرنه یک جای زندگی مان لنگ می زند. در حوزه فروش دیجیتال نیز وبلاگ انجمن ما به مرور همین کار را کرد و مردم به این باور رسیدند که این راه چاره درست است و احتیاج واقعی را پاسخ می دهد.

پس می توان چنین گفت که وبلاگ انجمن ما بیشتر، یک رخداد بوده، نه یک فرایند که از نقطه A شروع کند و با طرح و برنامه تعیینی به نقطه B برسد. البته مثال های مشابه زیادی را می توان مطرح نمود؛ برای نمونه ما در کشورمان تا مدت ها چیزی به نام حزب سیاسی نداشتیم؛ یک عده ضرورتش را احساس کردند، ولی هرگز تجربه های پیروزی از درون این احتیاج شکل نگرفت. شاید اگر بتوانیم تجربه های پیروزی را به وجود آوریم که در ضرورت ها کار خود را پیش ببرد و فرهنگ مورد نظرش را جا بیندازد، در این صورت بسیاری از گره هایمان باز گردد و قابل تعمیم به سایر حوزه ها هم باشد.

حمید: بله، وبلاگ انجمن ما کاملاً رخداد به حساب می آید و از این بابت اصلاً شرمسار نیستیم، فکر می کنیم عظیم ترین پیشرفت های بشریت بیشتر اوقات با یک رخداد به وجود آمده اند. منظورمان از رخداد صرفاً یک لحظه یا یک جرقه نیست، صرفاً این است که من می خواهم این کار را بکنم، نمی دانم تهش به کجا می رسد، ولی تهش به جای دیگری می رسد که تصورش را نمی کردیم.

سعید: ولی این رخداد، یک جرقه نبود، یک باور خیلی قوی بود به اینکه احتیاج وجود دارد، احتیاج مقطعی نیست و همواره وجود خواهد داشت و روش برآورده کردن آن احتیاج هم همین کاری بود که ما انجام دادیم. این باور جدی برای ما به مثابه یک شعله بود.

رویکرد وبلاگ انجمن ما: مشتری مدار و ارائه سرویس بی نقص

وبلاگ انجمن ما نوعی هویت سازمانی و تصویر ذهنی را از خود ساخته که نمی دانم آیا رخداد به حساب می آید یا فکری در پشت آن بوده است. چه کسانی که تجربه کاربری خرید از وبلاگ انجمن ما را دارند و چه دیگران که تجربه نزدیک تری از وبلاگ انجمن ما دارند، به یک هویت منسجم پی برده اند. این هویت از کجا شکل گرفت؟ آیا ناشی از شخصیت بنیان گذاران وبلاگ انجمن ماست یا بر اساس تفکری از پیش فکرشده است، یا طی فرایند ای به این هویت و انسجام رسیده اید؟

حمید: به اعتقاد من، هویت بیشتر برندها تا حدی تحت تأثیر بنیان گذار آنهاست. مگر اینکه بنیان گذاران، آن شرکت و برند را خیلی زود ترک نمایند و برند به جهت دیگری سپرده گردد. در وبلاگ انجمن ما نیز همین شرایط را می بینیم. جواب شما را ساده و مختصر می دهم. من در هویت وبلاگ انجمن ما دو چیز اساسی را می بینم؛ یکی رویکرد مشتری مداری ما و برندمان بوده؛ اینکه همه موضوعات را از زاویه نگاه مشتری می دیدیم و راه چارهی برای مشتری می آوردیم.

دومین مسئله ای که هویت وبلاگ انجمن ما را شکل داده، اشتیاق و وسواس ما برای تعالی و ارائه سرویس های بی نقص بود. نمی گویم که بی نقص هستیم، ولی میلی شدید به ارائه بی نقص داشتیم و می دانستیم هر چقدر بهبود ایجاد کنیم، باز هم کم است.

سعید: به نظر من این رویکرد ریشه در چیزی دارد که در کشور ما کمیاب است. کسی که این قدر با وسواس روی موضوعات کار می نماید تا هر روز آنها را بهبود بخشد و از بهبودها سیر نمی گردد و رویکرد بلندمدت داشته باشد؛ و اینکه فقط برای کسب وکار و کاسبی و عواید کوتاه مدت نیامده باشد؛ بلکه کسب وکار را برای توسعه چنددهه ای پیش بینی کند. بدین ترتیب، هر آجری که روی آجر می گذاریم، تأثیر بلندمدتش را می بینیم.

حمید: و معمولاً برند کسب و کار با هویت و شخصیت بنیان گذاران آن گره می خورد. تو به عنوان مؤسس یک برند و کسب وکار نمی توانی آن را رها کنی، چون آسیب دیدن سرویس، محصول و برند خود را یک لکه ننگ برای شخصیت و حیثیت خود می دانی. این دو موضوع به هم گره می خورند، پس برایت سخت است که بی خیال برند شوی.

مارکت پلیس یک تجربه چالش برانگیز

شما در گزارش عملکردتان گفته اید در سرانجام سال 1398، 61 هزار کسب وکار با شما کار می نمایند و بازارگاه (مارکت پلیس) شما دائماً در حال توسعه و گسترش است. فروشندگان بازارگاه شما احتمالاً از لحاظ کمال گرایی با شما خیلی فاصله دارند و مهم ترین نکته این است که بسیاری از کسب وکارها کوتاه مدت فکر می نمایند. آیا احتمال نمی دادید هویت تان مخدوش گردد؟

سعید: یکی از پیچیده ترین دغدغه ها و تصمیم های ما، در چند سال اخیر، این بوده که چطور به یک پلتفرم مارکت پلیس تبدیل شویم. بیشتر کسب وکارهای اینترنتی، پلتفرم محور هستند و عامل اصلی رشدشان بستری است که یک سمت آن تأمین نماینده و سمت دیگر آن کاربر نشسته و نقش زیرساخت واسط را بازی می نماید. از سوی دیگر این دغدغه را داریم که اوضاع از کنترل ما خارج گردد، به خصوص هنگامی که نگاه بلندمدت در سمت پلتفرم با هم انطباق کامل نداشته باشد و چالش های زیرساختی متعدد نیز مزید بر علت شوند؛ از زیرساخت های لجستیکی گرفته تا زیرساخت های زنجیره تأمین، چارچوب ذهنی افراد و… .

اگر از ما بپرسید که آیا اساساً تصمیم درستی گرفتیم که وبلاگ انجمن ما را پلتفرم محور کردیم، پاسخ ما این است که یکی از درست ترین تصمیمات وبلاگ انجمن ما همین بود؛ چراکه یکی از مهم ترین شاخص های ارتقای تجربه مشتری، تنوع محصول است. ما طی 10 سال فعالیت خودمان توانستیم با پشتیبانی تیم بازرگانی بسیار عظیم مان به تنوع 100هزار قلم کالا برسیم. همواره یکی از اشکالات و نقدهای مشتریان به وبلاگ انجمن ما این بود که تنوع کالا کم است، همه کالاها ناموجود هستند، چرا فلان چیز را ندارید؟ چرا فلان برند را ندارید؟ این انتقاد بحق بود، ولی با تبدیل وبلاگ انجمن ما به یک بازارگاه و مارکت پلیس، این امکان فراهم آمد که به تنوع 2.5 میلیون یعنی 25برابری در بازه زمانی در حد یک سوم 10 سال اول برسیم.

نکته مهم دیگر این است که اگر کسی بخواهد در فضای خرده فروشی آنلاین به گردش اقتصادی عظیم برسد، ضروری است با برندها و توزیع نماینده های مختلف همراه گردد و همه را به نحوی ذی نفع کند که بیایند و مستقیماً درگیر کسب وکار شوند. پلتفرم مارکت پلیس به ما امکان می داد که تأمین نمایندگان را از حالا به بعد به عنوان فروشنده به میدان بیاوریم.

حمید: حتی خیلی وقت ها باید به جای رقابت با رقبا، آنها را به میدان می آوردیم. الان با ایجاد مارکت پلیس، به جای اینکه رقیب دیگران باشیم، میزبان شان هستیم و به شراکت و همکاری با آنها می پردازیم. تمام هنر و معجزه کسب وکارهای عظیم پلتفرمی در توان مدیریت تجربه کاربر آنها در هر دو سمت است. اولین وظیفه ما این است که کی پی آی (KPI) تجربه مشتری را تعریف و آن را به فروشندگان و کسب وکارهای فعال منتقل کنیم و بعد هم از آنها بخواهیم و رصد کنیم که آیا خواسته های مشتری برآورده شده است یا خیر.

ما در وبلاگ انجمن ما نزدیک به 500 داشبورد داریم که در هر داشبورد چند کی پی آی نمایش داده می گردد؛ یکسری از آنها داشبوردهای داخلی شامل فایننس، تجارت، بازاریابی، فناوری و… است. هر روز چندهزار کی پی آی در وبلاگ انجمن ما به صورت روزانه رصد می گردد. چهار مورد از کی پی آی ها مهم ترین موارد هستند که هم مشتری مشاهده می نماید و هم فروشندگان روی پنل خودشان به شکل شفاف مشاهده می نمایند.

اینها چهار کی پی آی اصلی مارکت پلیس هستند؛ میزان رضایت از کیفیت کالا، اصل بودن یا تقلبی بودن کالا، نرخ برگشت خوردن کالا به دلیل اشکال یا مغایرت و تأمین پیروز و به موقع یعنی لغو نکردن سفارش ها. این چهار شاخص عملکرد را برای فروشندگان در نظر می گیریم.

کنترل و پایش پیوسته

سعید: یعنی این چهار کی پی آی هستند که امتیاز هر فروشنده را معین می نمایند؟

حمید: این امتیازات را به مشتریان نشان می دهیم تا در انتخاب فروشندگان دقت نمایند وبتوانند جعبه خرید (Buy Box) را از آن خود نمایند. یک فروشنده علاوه بر امتیازات بر اساس آماده ارسال بودن کالا و مقایسه قیمت کالا با دیگر فروشندگان، بر سر دریافت صندلی جعبه خرید رقابت می نماید. از سوی دیگر امتیازات را به فروشنده نشان می دهیم تا بداند چه اتفاقی در خصوص کالای او افتاده؛ مثلاً یک کالا مرجوع شده به این دلیل که مشتری ناراضی بوده، یکی مرجوع شده چون آن را تقلبی دانسته اند، یکی مرجوع شده چون درصد رضایت مشتری از آن فقط 70درصد بوده است.

بیشترین اشکالاتی که مشتریان به کالا وارد می نمایند را به فروشنده نشان می دهیم، فرضاً بسته بندی مشکل داشته، تیغه چاقو تیز نبوده، دسته اش زیبا نبوده و غیره. فروشندگان برای اصلاح کار خود کوشش می نمایند، ولی اگر نرخ مرجوعی و امتیاز کیفیت کالاهایشان از حداقل های لازم پایین تر برود، پلتفرم به صورت اتوماتیک و بدون دخالت فردی، ابتدا یک کالا را غیرفعال می نماید و اگر دیگر کالاهای فروشنده هم مشکل داشته باشند، فروشنده یک هفته غیرفعال می گردد تا برای گذراندن دوره آموزشی برود و برگردد.

اگر باز هم تخلف تکرار گردد، دسترسی فروشنده به پنل فروش را کلاً مسدود خواهیم ساخت. وقتی مرجوعی کالا به دلیل مغایرت باشد، جرائم بازدارنده برای فروشنده می گذاریم و برای مشتری هم پیغام عذرخواهی ارسال می گردد و از او دلجویی می گردد. تمام اینها پلتفرم های نرم افزاری e-commerce هستند.

سعید: حفظ توازن بین مقیاس پذیری و ایجاد تجربه خرید مناسب سخت خواهد بود، به خصوص از حیث نظارت، سیاست گذاری و فراوری سیستم های کنترل و پایش، برای اینکه کیفیت کار افت نکند. ما هم مثل بسیاری از پلتفرم های دیگر می خواستیم تا جایی که می توانیم به سمت ایجاد بازارگاه برویم و آنجا را تحت کنترل نگه داریم. اعداد و ارقام و کی پی آی های ما نشان می دهد که شرایط به خوبی در کنترل ما واقع شده است.

بر خلاف دغدغه ای که از بیرون مطرح می گردد که الان77 هزار فروشنده از طیف های مختلف آمده اند و باعث افت کیفیت می شوند، اعداد و ارقام به ما می گوید که سطح کیفیت ارائه سرویس به مشتریان بسیار مطلوب است و بسیاری از شاخص ها بهبود قابل توجهی نسبت به قبل داشته اند. فرضاً الان درصد بسته هایی که در وبلاگ انجمن ما به موقع تحویل می شوند، نسبت به دو سال قبل بهبود قابل توجهی داشته؛ یعنی از حیث تنوع محصول نیز رشد چشم گیری داشته ایم.

اما در نهایت تمام نقدهایی که وارد می گردد را از چشم وبلاگ انجمن ما می بینند و می گویند قبل از آنکه پنل فروشنده غیرفعال گردد، چند فروش ناپیروز داشته است.

حمید: جلوی خطا را هیچ وقت نمی گردد صد درصد گرفت. در ارائه هر سرویسی خطا و مشکل وجود دارد. وبلاگ انجمن ما خودش را نسبت به این خطاها مسئول می داند و هیچ وقت از بار مسئولیت شانه خالی نمی کنیم که بگوییم اشکال از سمت فروشنده بوده، پس خودتان حل کنید و به ما ربطی ندارد. پلتفرم مارکت پلیس وبلاگ انجمن ما مثل دیگر پلتفرم ها نیست که بگوییم معامله بین شما اجرا شده و به ما ربطی ندارد؛ بلکه وبلاگ انجمن ما مسئولیت کامل خرید از پلتفرم مارکت پلیس را می پذیرد و نسبت به جبران مسائل پیش آمده در سفارش و ارائه خدمات پس از فروش خود را مسئول می داند.

سعید: این طور نیست که وقتی سفارش می دهید تعهد بگیریم که مسئولیت هر گونه مسئله ای با خودتان است. نه، همه مسئولیت با وبلاگ انجمن ماست.

حمید: پس برایمان اهمیت دارد که کیفیت بالا برود و اگر هم اشتباهی پیش بیاید، تا حد امکان جبران کنیم و جوابگو باشیم.

نکته مهم دیگر این است که کیک دارد عظیم تر می گردد و بقیه می آیند که در اقتصاد اشتراکی فعالیت نمایند. از جهت دیگر این سویه منفی به وجود می آید که وبلاگ انجمن ما انحصار ایجاد می نماید، یعنی هر کس بخواهد کاسبی انجام دهد، باید در درگاه وبلاگ انجمن ما حضور داشته باشد. نمی دانم مطرح نمودن این موضوع با شما درست باشد یا نه.

به هر حال شما ذی نفع هستید و اشکالی هم ندارد که تا وقتی جلویتان را نگیرند، بازار را به انحصار خود درآورید. شاید بهتر باشد این سؤال را با رگولاتور و کسانی مطرح کنیم که مخالف وبلاگ انجمن ما هستند، ولی خودتان در این باره چه تصوری دارید؟

حمید: سؤال خوب و دغدغه بجایی است. در شرایط فعلی داریم راجع به یک الی دو درصد از کل بازار خرده فروشی صحبت می کنیم یعنی کوچک ترین و ناچیزترین سهم از بازار. در هر حوزه دیگری که بروید، می بینید 10، 20، 30 یا 70 درصد از بازار در انحصار یک شرکت است. حتی در توسعه یافته ترین کشورها مثل آمریکا هم خرده فروشی آنلاین فقط 10 درصد از بازار خرده فروشی را دارد.

سعید: سهم آمازون از بازار خرده فروشی فقط پنجدرصد است.

حمید: نکته دوم اینکه اتفاقاً رقابت در حوزه خرده فروشی خیلی خوب شکل می گیرد. همین الان 32 هزار فروشگاه اینترنتی مجوز گرفته اند.

سعید: تقریباً در هیچ کسب وکاری در ایران این قدر شلوغی را نمی بینیم.

حمید: مثلاً چند سرویس دهنده سفر آنلاین داریم؟ چند تا خودروساز داریم؟ چند تا بانک داریم؟ هر بازاری را نگاه کنید، می بینید که تعدادشان به اندازه انگشتان دست است.

سعید: فقط 32 هزار خرده فروشی دارای مجوز ای نماد هستند، به جز صفحات اینستاگرامی، کانال های تلگرامی و سایت های بدون ای نماد. تعداد خرده فروشی ها در ایران بیش از حد است. ایران از حیث تعداد واحدهای صنفی نسبت به کل جمعیت، با اختلاف قابل توجهی رتبه اول دنیا را دارد. در عرصه تجارت الکترونیکی نیز همین قضیه را می بینیم و تعداد بازیگران بسیار زیاد شده است.

حمید: آن هم بازیگرانی که از جنس های مختلف هستند؛ مثلاً یکسری فروشگاه اینترنتی پاره وقت و خانگی داریم تا کسب وکارهای بسیار عظیم مثل گروه های گلستان، گلرنگ، اسنپ، اُکالا، دیوار، کافه بازار، شیپور، آپ، عبیدی، زنبیل و خیلی عظیمان دیگر که در این کسب وکار رقابت می نمایند. اینجا هرگز مونوپولی شکل نگرفته و چنین امکانی هم وجود ندارد. در این حوزه هر کس با سرمایه گذاری کوچک می تواند به رقابت بیاید، مثل خودروسازی نیست که احتیاج به میلیاردها دلار سرمایه گذاری داشته باشد.

سعید: شما با یک میلیون تومان می توانید یک سایت خرید اینترنتی کوچک راه بیندازید.

حمید: تنها چیزی که سهم بازار را برای هر کسب وکاری تعیین می نماید، کیفیت ارائه خدمات است. مشتریان اینترنت با یک کلیک می توانند از یک فروشگاه اینترنتی به فروشگاه دیگر سوئیچ نمایند.

سعید: مثل سیم کارت اپراتور نیست که اگر من 15 سال یک شماره را داشته باشم، سوئیچ به اپراتور دیگر برایم هزینه زا باشد.

حمید: مثل خودرو نیست که 20 سال پس انداز خود را بدهیم و بخریم و بعد هم عوض کردنش سخت باشد. کاربر به سادگی با یک کلیک به سراغ فروشنده دیگر می رود. وقتی موضوع را بشکافید، می بینید که در حوزه ما هرگز انحصار شکل نمی گیرد، مگر اینکه یک بازیگر خدماتی با کیفیت بسیار متفاوت نسبت به سایرین ارائه کند.

سعید: در بعضی بخش های اقتصاد دیجیتال مثل رسانه های اجتماعی، هزینه سوئیچ کردن خیلی زیاد است. وقتی شما شبکه دوستان خود را در فیس بوک بسازید و تمام زندگی تان در آنجا باشد، سوئیچ کردن از فیس بوک و رفتن به سراغ تیک تاک برایتان هزینه خواهد داشت. در حوزه کالا به راحتی در گوگل جست وجو می کنید که لنز دوربین نیکون را می خواهید و هزار تا وب سایت آماده برای کلیک و خرید ظاهر می شوند.

حمید: به لطف سایت های مقایسه قیمت می توانید در 40 فروشگاه یک محصول را مقایسه کنید و از یکی بخرید.

البته شرایط ما نسبت به سایر دنیا متفاوت است. در خصوص آمازون و اپل هم شرایط رقابت وجود دارد، ولی دائماً می بینیم که نهادهای ضدانحصار آنها را بازخواست می نمایند که جواب بدهند که نباید به سمت انحصاری شدن بفرایند.

سعید: به نظر من این فشار و نظارت و درخواست جوابگو بودن، نه تنها در خصوص حوزه e-commerce و وبلاگ انجمن ما؛ بلکه در تمام حوزه ها باید وجود داشته باشد تا تخلفی صورت نگیرد و رقابت سالم اتفاق بیفتد.

ارزش گذاری وبلاگ انجمن ما

وبلاگ انجمن ما می خواهد وارد بورس گردد. بورسی که تعداد کاربران آن به 15 میلیون رسیده و همگی نیز تجربه کار وبلاگ انجمن ما را دارند و در ذهن شان مانده. این خطر وجود دارد که بازار سرمایه فرو بپاشد و بدین ترتیب نسبت به بازار سرمایه هم انگاره هایی از بی اعتمادی در ذهن مردم شکل بگیرد و خاطره بدی باقی بماند.

آیا وبلاگ انجمن ما که الان کار خود را مستقل از بازار سرمایه پیش می برد، به چنین خطراتی هم می اندیشد؟ دوم آنکه حضور در بازار سرمایه چه عوایدی برای وبلاگ انجمن ما دارد که حاضر است خطرات را به جان بخرد و وارد بازار سرمایه گردد؟ کفه سود و زیان را چطور می سنجید؟

حمید: صد درصد خطراتی وجود دارد. ما هم مثل همه مردم که اوضاع بازار بورس را مشاهده می نمایند، این نگرانی را داریم که هر آن بازار فرو بپاشد. عده ای معتقدند که خیلی زود بازار فرومی پاشد و عده ای می گویند که حالاحالاها جلو می رود.

سعید: پدیده های غیرمنطقی هم در این بازار می بینیم که نه علم اقتصاد کلان و نه اقتصاد خرد شرحی برای آنها ندارند و باید اصلاح شوند.

حمید: چرا بازار فرومی پاشد؟ شاید به این خاطر باشد که حباب ایجاد شده. ولی وبلاگ انجمن ما در آن بازار نبوده که دچار حباب شده باشد و نگران ترکیدن حباب باشد. وبلاگ انجمن ما با ارزش گذاری تعیینی به بازار می رود. شاید تا یک ماه دیگر وارد بازار شویم. تمام تحلیلگران و شرکت های تحلیل سرمایه در فرایند بررسی صورت های اقتصادی، ارزش گذاری متداول روی این شرکت انجام می دهند، نه اینکه مدل های خاص و من درآوردی را دنبال نمایند.

سعید: ارزش وبلاگ انجمن ما چیزی نیست که ما معین کنیم، با تأیید سازمان ارزش گذاری می گردد.

حمید: بله، ارزش گذاری وبلاگ انجمن ما بر اساس تأیید سازمان خواهد بود، پس حباب ندارد، چون در بازار نبوده که حباب دار گردد. هر ارزش گذاری که صورت گیرد، از حیث فنی کاملاً شفاف است و چشم انداز رشد آن را می توان دید. ما 15 سال تاریخچه رشد داشته ایم و چند سال آینده خود را هم می بینیم. در یکی، دو سال گذشته نیز همواره عملکردمان فوق العاده بوده است.

از بابت خطرات بورس نگرانی چندانی نداریم و اگر هم به بورس برویم، با عرضه حداقلی می آییم. به نظر ما محدودیت از سمت عرضه است، نه تقاضا؛ در شرایطی که بازار فرو بپاشد، کسانی که عرضه نموده اند، می توانند سهام خود را از بازار جمع نمایند. اشاره به یکسری ریسک کردید که به نظرمان به ما ارتباط زیادی ندارد. کسانی دچار ریسک هستند که سهام شان 7 یا 10 یا 20 برابر شده است.

بحث ما اصلاً فنی نیست. الان اگر کل مردم ایران از فولاد و پتروشیمی قهر نمایند، هیچ اتفاقی نمی افتد. پتروشیمی با وجود زیان های انباشته به فعالیت خود ادامه می دهد. منظورمان این است که وبلاگ انجمن ما طی بیش از یک دهه گذشته، هویتی کمال گرا و منحصربه فرد برای خود شکل داده، اما محتمل است به خاطر بازار سرمایه دچار انگاره منفی در میان مردم گردد.

حمید: نه، ما داریم کار خودمان را می کنیم.

آینده مثبت تجارت الکترونیکی

بله. شما کارتان را می کنید، اما 15 میلیون نفری که در بازار متضرر می شوند، چه خاطره ای از وبلاگ انجمن ما در ذهن شان باقی می ماند؟

حمید: فرض کنید وبلاگ انجمن ما عرضه اولیه سهام را انجام دهد و سه ماه بعد، کل بازار و نه فقط سهام وبلاگ انجمن ما، دچار افت شدید گردد.

سعید: فرضاً شاخص کل از دو میلیون امروز به 500 هزار برسد.

حمید: یعنی تو می گویی که مردم ممکن است علت این سقوط را مربوط به وبلاگ انجمن ما بدانند؟

نه، منظورم این نیست. منظور این است که کلاً بدبین شوند.

حمید: به چه چیزی بدبین شوند؟ در این صورت به بازار سرمایه بدبین خواهند شد، نه وبلاگ انجمن ما.

نکته همین است. وبلاگ انجمن ما مثل فولاد نیست. مردم نمی فرایند شمش فولادی بخرند، ولی با وبلاگ انجمن ما هر روز سروکار دارند. این جنس کسب وکارها کمتر در بورس دیده می شوند، گرچه بعضی برندهای نام آشنا برای مردم در بورس حضور دارند، اما هیچ کدام شان به اندازه وبلاگ انجمن ما در ذهن مردم نمانده اند. این نکته که می گوییم فقط یک تخیل است. فروریختن بورس یک تصور است که از شش ماه پیش مطرح شده، ولی تا الآن به سه برابر رسیده. یک عده از اقتصاددانان از زمانی که بورس به 800 هزار و بعد هم یک میلیون رسید، مرتب می گفتند که فرو می ریزد، ولی الان به دو میلیون رسیده.

سقوط در بازار بورس در همه جای دنیا اتفاق افتاده و اینجا هم اولین بار نیست. به هر حال، هر اتفاقی که بیفتد، این ریسک ها دامن شما را می گیرد. وبلاگ انجمن ما قدری با بقیه فرق دارد و شاید این ریسک ها دامن شما را خیلی بیشتر از بقیه بگیرد. بعضی شرکت ها مثل ایران خودرو پوست کلفت هستند و با وجود نارضایتی مردم، سهام شان دائم رشد می نماید. ایران خودرو احتیاجی به محبوبیت ندارد و باز هم موقعی که برای فروش ثبت نام کند، به قدری خرید اتفاق می افتد که ناچار به قرعه کشی می شوند.

حمید: درست است ولی شرکتی که فرضاً در دو سال اخیر در بورس بوده و ارزش سهم او 10 برابر شده و به عنوان مثال P/E آن هم از 5 به 60 یا 80 رسیده، باید بترسد، ولی ما با P/E تعیینی وارد می شویم و جهش خیلی عظیمی هم نخواهیم داشت.

سعید: بگذارید شرحی بدهم که خیال تان را راحت کنم. گاهی کل جامعه و حتی متخصصان یک حوزه هم دچار خطاهای شناختی عجیبی می شوند. مسئله خیلی ساده است. ارزش بازار فعلی وبلاگ انجمن ما توسط شرکت های تأمین سرمایه متخصص معین می گردد که تحت نظارت سازمان بورس هستند و کاملاً مستقل اند. ارزشی که سال جاری برای وبلاگ انجمن ما تعیین شده با توجه به رشد 140 یا 150 درصدی آن نسبت به سال گذشته، با در نظر دریافت عملکرد خارق العاده دوران کرونا، البته ارزش ریالی (و نه دلاری)، فقط 20 یا 30درصدبالاتر از پارسال ذکر شده که واقعاً خنده دار است. باز هم روی این اعداد اما و اگر می آورند و می گویند که ارزش گذاری بیش از حد شده است.

حمید: ارزش گذاری دلاری وبلاگ انجمن ما را هم به اندازه ارزش پنج سال قبل ذکر نموده اند.ارزش دلاری به اندازه نصف سه سال پیش تخمین زده شده و چندبرابر کمتر از سهام شناخته شده دیگری است که در حوزه خرده فروشی کار می نمایند و از یک سال قبل وارد بورس شده اند و هیچ چشم انداز خاصی ندارند.

سعید: در حالی که کسب وکار ما نسبت به سه یا چهار سال پیش 10برابر رشد نموده و چشم انداز خوبی دارد. تمام تحلیلگران راجع به آینده تجارت الکترونیکی دیدگاه مثبتی دارند.

حمید: وبلاگ انجمن ما به حوزه های استراتژیک تازه ای هم ورود داشته، ولی ارزش ریالی آن را نسبت به پارسال فقط 20 یا 30 درصد بالاتر گذاشته اند.

سعید: مثلاً سهام بانک تجارت و بانک ملت و ایران خودرو خیلی بیشتر رشد نموده اند. الان ارزش سهام فلان سهم به 10 برابر رسیده. سهم 400 تومانی چطور به 4000 تومان رسیده. چرا هیچ کس نسبت به آنها دغدغه ندارد، اما همه راجع به وبلاگ انجمن ما که هنوز عرضه اولیه ننموده و ارزش آن را هم فقط 30درصد بیشتر از پارسال نشان داده اند، دغدغه دارند؟

سعید: در واقعاین وظیفه تحلیلگر بازار سرمایه است که بین یک چیز پوچ و یک چیز واقعی فرق بگذارد. با تحلیل های فاندمنتال و تحلیل ترندها می توان عملکرد یک شرکت را شناخت.

سؤال ما این است که وبلاگ انجمن ما قطره قطره آبروی خود را از در خانه ها جمع نموده و مشتری به مشتری توانسته اعتماد به دست آورد. الان برای وبلاگ انجمن ما چه منفعتی دارد که می خواهد وارد بازاری گردد که شاید فرداروز ننگ آن دامن او را بگیرد؟

حمید: ما تازه داریم پذیرش می گیریم و البته بین پذیرش با ورود تفاوت وجود دارد. مطمئناً ما از نزدیک تمام شرایط را پایش می کنیم و سپس تصمیم می گیریم. چرا تصمیم به ورود به بورس گرفته ایم؟ تمام شرکت های عظیم دنیا در تمام کشورها، به خصوص شرکت های فناوری محور، این کار را نموده اند. یک شرکت را نام ببرید که این کار را ننموده باشد. آمازون در سال 1995 تأسیس شد و دو سال بعد به عرضه اولیه رسید.

در حالی که یک استارت آپ به شدت زیان ده بود که دو سال بعدش هم به اندازه 40درصد از فروش خودش زیان می داد، یعنی یک آشغال به معنای واقعی. ولی سه سال بعد از عرضه آمازون در بورس، حسابی عظیم شد و حباب دات کام در سال 2000 باعث شد که قیمت سهامش از 200 به 7 برسد؛ یک شکست افتضاح که نه تنها دامن آمازون؛ بلکه تمام دات کام ها را گرفت. بعداً گذشت و گذشت، ولی الان کسی که در زمان عرضه اولیه سهم آمازون را خریده باشد، 1200برابر سود نموده.

سعید: شاید بعضی ها نقد نمایند که او آمازون بود و تو وبلاگ انجمن ما هستی. به اعتقاد من بهتر است در خصوص چیز دیگری دغدغه داشته باشید. در سال 1397 یک شرکت که اسمش را نمی برم و می تواند مشابه خیلی از شرکت ها باشد، عرضه اولیه شد و با ارزشی که یک سوم وبلاگ انجمن ما بود، به بازار رفت. این شرکت 100 میلیون دلار پول جمع نموده بود. الان آن شرکت، سه برابر عظیم تر از وبلاگ انجمن ما در سال 1399 ارزش گذاری شده و هیچ کس هم نمی گوید که حباب است و نگران باشید. این در حالی است که عملکرد وبلاگ انجمن ما چندبرابر بهتر بوده است. عملکرد آنها سالی 30 یا 40 درصد رشد نموده؛ در حالی که وبلاگ انجمن ما سالی 130 یا 150 درصد رشد داشته.

تشریک منافع با مردم

حقیقتش در اینجا سؤال ما اصلاً حول بورس و مسائلش و آسیب شناسی آن نیست. ما می خواهیم بدانیم که وبلاگ انجمن ما در قبال این ریسکی که به هر حال وجود دارد، چه نفعی می برد که می خواهد وارد بورس گردد؟

حمید: پس می خواهید بدانید که چرا قصد داریم عرضه اولیه کنیم. اول اینکه چنین کاری عجیب نیست و همه شرکت های عظیم دنیا و به خصوص شرکت های فناوری محور همین کار را نموده اند؛ از اپل، مایکروسافت، آمازون، گوگل، آلفابت و فیس بوک گرفته تا چینی هایی مثل علی بابا. چرا این کار را انجام می دهند؟ دلایل مختلفی دارد؛ یکی دسترسی به بازار سرمایه برای توسعه آینده است. این نوع کسب وکارها طی سالیان احتیاج به سرمایه گذاری مستمر دارند تا توسعه های عظیم دهند و کسب وکار های معنی داری شوند. دوم آنکه برای سهام داران می خواهند نقدشوندگی بیاورند. این به معنای خروج نیست، فقط نقدشوندگی است.

سعید: حداقل اینکه هر سهام دار ارزش سهم خود را بفهمد و نگوید که الکی از خودشان گفته اند.

حمید: دیگر سر لحاف ملا جنگ و دعوا نمی کنیم، قیمت روی تابلو نوشته شده.

سعید: نکته دیگر اینکه شرکت های بورسی به هر حال روبه رشد هستند و اغلب درصد رشد بالایی دارند. اگر این شرکت ها امروز عمومی نشوند، سه یا پنج سال بعد، آیا ما را اینجا نمی نشانند که بگویند شما شرکت های عظیم چرا هنوز خصوصی هستید؟ چرا انتفاعش به مردم نمی رسد؟

حمید: بله، نکته مهم تشریک منافع با مردم است، مردمی که اتفاقاً جامعه مشتریان این نوع برندها نیز به حساب می آیند. چنین برندهایی جامعه عظیمی از مصرف نمایندگان را دارند که اگر سهام دار بشوند و در منفعت خریدوفروش های خودشان سهیم شوند، برایشان مطلوب است.

سعید: البته این نوع شرکت ها دنبال تأمین اقتصادی برای هزینه های جاری خود نیستند. وبلاگ انجمن ما سودده است و سال جاری هم سوددهی روزافزون خواهیم داشت. ما احتیاج به سرمایه آنچنانی برای کارهای روتین نداریم و حتی جهت رشدهای آینده هم احتیاجمند جلب سرمایه زیادی نیستیم، ولی برای اینکه به یک پلتفرم یا برند ملی تبدیل شویم و نقش عظیم تری ایفا کنیم، احتیاجمند سرمایه خواهیم بود. در همین زمان کرونا، دقیقاً در بدترین موقعی که احتیاج وجود داشت، وبلاگ انجمن ما نمی توانست جوابگوی احتیاج کشور باشد، چون سرمایه گذاری کلان صورت نداد. سرمایه گذاری کلان یعنی چند میلیارد دلار سرمایه گذاری در زیرساخت تجارت الکترونیکی کشور. پولی نداشتیم که چنین سرمایه گذاری هایی بکنیم. فقط 100 میلیون دلار سرمایه گذاری کردیم.

حمید: سهم وبلاگ انجمن ما از خرده فروشی ایران فقط 0.75 درصد یعنی زیر یکدرصد است که باید عظیم تر باشد. آمازون در آمریکا که کیک عظیم تری دارد، به پنجدرصد رسیده. ما هم می خواهیم درصد مشابهی برای کیک کوچک خرده فروشی ایران داشته باشیم و از نقطه ای که الان هستیم تا رسیدن به رقم پنجدرصد راه خیلی طولانی در پیش خواهیم داشت.

سعید: ما باید در حوزه فناوری، لجستیک و زنجیره تأمین سرمایه گذاری کنیم.

حمید: حضور در بازار منطقه هم برایمان اهمیت دارد.

سعید: وقتی وبلاگ انجمن ما به دنبال جمع آوری پول می رود، مثل بعضی از استارت آپ ها نیست که دنبال یاری خیریه باشند و بگویند اگر پول به ما نرسد تعطیل می شویم. ما برای ادامه فعالیت مان حالاحالاها اصلاً احتیاجی به پول نداریم؛ منتها با رشد معمول پیش خواهیم رفت. اگر بخواهیم ایران از حیث سهم تجارت الکترونیکی در فهرست کشورهای برتر دنیا قرار بگیرد، به سرمایه گذاری کلان احتیاج داریم، صرفاً با جریان اقتصادی وبلاگ انجمن ما آن اتفاقات نمی افتد.

یکی از مباحثی که حول برندهای عظیم مطرح می گردد، بحث سرمایه نامشهودشان است. شاید این مباحث به واسطه نبود حضور برندهای معتبر در ایران از یک سو و تجربه های بسیار نادر برندسازی ایرانی از سوی دیگر کمتر در ادبیات اقتصاد وارد شده باشد.

در صندلیی که وبلاگ انجمن ما اکنون در آن ایستاده است، می تواند از این صحبت کند و از سرمایه نامشهودش بگوید. لطفاً بفرمایید که به نظر شما سرمایه نامشهود وبلاگ انجمن ما تا امروز چند درصد از سرمایه کلی تان است و همچنین بفرمایید که این مهم را با چه فرمولی حساب می کنید؟

حمید: وبلاگ انجمن ما هیچ دارایی نامشهودی را ثبت ننموده، البته نه به این معنا که دارایی نامشهود ندارد؛ بلکه آن را برای ورود به بورس ثبت ننموده است. کل دارایی هایی که در سرفصل دارایی های نامشهود وبلاگ انجمن ما ثبت شده، مربوط به هزینه چند سال قبل فراوری پلتفرم نرم افزاری وبلاگ انجمن ما بوده که صرفاً یکدرصد از فروش یا یکدرصد از ارزش وبلاگ انجمن ما هم نمی گردد، پس هیچ موضوعیتی ندارد. در واقع این یک مسئله انحرافی است که بهتر می دانم روشن گردد. ممکن است استارت آپی که در فرایند عرضه اولیه بورس قرار گرفته، از این بابت مسئله ای داشته باشد، چون دارایی نامشهود آنها نسبت به گردش اقتصادی سالانه شان خیلی عظیم شده است.

سازمان بورس و فرابورس روی این موضوع دست گذاشته اند که چرا ارقام این قدر عظیم شده، ولی این دعوا ربطی به ما ندارد و بین خودشان است. هیچ وقت سازمان بورس با وبلاگ انجمن ما چنین مسئله ای نداشته است. بعضی ها می گویند استارت آپ ها دارایی نامشهود دارند و این را در خصوص همه می گویند. طوری می گویند که انگار مشکل همه استارت آپ هاست. کل دارایی نامشهود وبلاگ انجمن ما که ثبت نموده، مگر چقدر می گردد؟ این هم یکی از همان تهدیدات است که گفتید؛ همه را با یک چوب می رانند.

به نظر می رسد از این بابت اتفاق عظیمی باید بیفتد. اینکه فرهنگ سرمایه گذاری تغییر کند، جای خوشحالی دارد. چون 24 یا 25 شرکت فناورانه قبلی که به بورس رفته اند، دارای نوعی انحصار یا مجوز ارزشمند بوده اند، ولی شما یکی از اولین جاهایی هستید که فقط یک درصد دارایی نامشهود دارید. بدین ترتیب، سرمایه گذار به تدریج به جای اینکه برای کالا و زمین و جنس ارزش قائل گردد، روی بخش های ناملموس ارزش می گذارد.

مثلاً کسی که علاقه مند به بلاکچین و بیت کوین است، نمی تواند به افراد شرح دهد که ارزش بیت کوین کجاست؛ چون نمود فیزیکی ندارد. در حالی که کل طلاهای عالم را می توان در یک ساختمان 10 متر در 10 متر جمع کرد. کل طلای فیزیکی دنیا حجم زیادی ندارد. اتفاقاً خیلی خوب است که یک شرکت دارایی نامشهود داشته باشد.

سعید: ولی تا رسیدن به درک و فهم درست درباره این موضوع راه طولانی در پیش است و ما نیز همواره دغدغه آن را داشته ایم. به خاطر موضوعی که هیچ مسئله ای از بابتش نداشته ایم و اساساً ربطی به ما نداشته، حرف وحدیث به وجود آمده است. تقریباً همه شرکت های عظیم تجارت الکترونیکی در دنیا و شرکت های اینترنتی بخش زیادی از دارایی هایشان نامشهود است.

در صورت های اقتصادی شرکت های فناوری محور بین المللی با آن همه هزینه های عظیمی که در زیرساخت های فیزیکی نموده اند و مثلاً خطوط کشتیرانی و هواپیمایی خریده اند، باز هم می بینیم که سرفصل دارایی های نامشهود آنها خیلی عظیم است و تا 90درصد هم می رسد. ما چنین کارهایی را ننموده ایم.

حمید: با وجود اینکه همین مقدار ناچیز دارایی های نامشهود، سه سال پیش هزینه شده است، ما حتی سال جاری تجدید ارزیابی ننموده ایم. این نکته خیلی مهم است.

منبع: دیجیکالا مگ

به "رخدادی ماندگار ، گفت وگو با برادران محمدی، بنیان گذاران خبرنگارانیی که در آستانه بورس است" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رخدادی ماندگار ، گفت وگو با برادران محمدی، بنیان گذاران خبرنگارانیی که در آستانه بورس است"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید